رضارضا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

رضا مهاميديان

عجله در رنگ آمیزی

اون روز اومده بود محل کارم گفت برام چندتا طرح رنگ آمیزی شخصیتهای کارتونی رو از اینترنت پرینت بگیر منم یه 15-20تایی گرفتم بعد یه ساعت باباش اومد بردش. عصر که رفتم خونه دیدم همه نقاشی های رو پهن کرده رو زمین و داره رنگ می زنه تند و تند بهش میگم چرا یه کم استراحت کن میگه باید قبل از غروب تمومشون کنم وگرنه دیرم میشه عزیزم دلم براش سوخت رفتم کمکش نشستم به رنگ آمیزی کردن. *** دو روز بعدش باز اومد محل کارم و سفارشات جدید رو داد. باز هم تا رسیدیدم خونه مداد رنگی هاشو پهن کرد رو زمین و تند و تند شروع به رنگ آمیزی کرد. (یاد دوران دبستان خودم افتادم که تا از مدرسه می اومدم پهن می شدم رو زمین و تمامی تکالیفمو انجام میدادم بعد می رفتم استراحت م...
16 دی 1393

توصیه های مادرانه رضا!

دیشب حس سرما خوردگی داشتم و استخون درد و تب خفیف اومده بود سراغم یه گوشه ای پتو پیچیدم دور خودمو و دراز کشیدم به رضا گفتم نیا نزدیکم که می ترسم تو هم سرما بخوری تا اینو شنید شروع کرد: چیپس نه نه نه پفک نه نه نه کرانچی نه نه نه شکلات نه نه نه تخم مرغ نه نه نه و همینطور خوراکی هایی که خودش موقع سرما خوردگی منع میشد رو برام اسم برد. حالا شروع کرد به توصیه کردن مامان اول صبح نشاسته درست کن بخور. شلغم یادت نره. میوه زیاد بخور منم حیرون نگاهش می کردم دوست داشتم بگیرم محکم بچلونمش که ترسیدم سرما بخوره. ممنون از توصیه هات پسر گلم
10 دی 1393
1